تشابه اندیشه‌های انحرافی قرّةُالعین (زرین تاج قزوینی) و تصوّف جنت تفتحی                                                                                                                     

  چکیده

آیین ضالّه بابیّت، فرقه‌ای است مذهبی که با تأثیرپذیری از تصوّف و حمایت جمعی از پیروان شیخیه به رهبری علی ‌محمد باب در ایران پدید آمد. رهبران این فرقه، مأموريت داشتند تا به بلاد مختلف سفر كرده و همگان را به آيين بابيّت دعوت نمايند و از مهم‌ترین آن‌ها، فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی مشهور به قرّةُالعین (د 1268ق) می‌باشد؛ که در جریان این تبلیغ، به ترك اصول مقدّس دین اسلام پرداخته و نسخ آن را اعلام کرد. در این نوشتار، نویسندگان در تلاشند با تکیه بر آثار قرّةُالعین و به روش توصیفی_ تحلیلی به تبیین و بررسی اندیشه‌های انحرافی و غیراسلامی وی که غالباً از تصوّف منشأ گرفته، بپردازند؛ امّا تا آن‌جا که نویسندگان اطلاع دارند، تاکنون پژوهشی در این موضوع به صورت خاص انجام نشده است. در این جستار مشخّص گردید، قرّةُالعین در آثار خود، اندیشه‌های فرقه ضالّه بابیّت، هم‌چون ادّعای قائمیّت، ادّعای ولایت، ادّعای الوهیّت، دعوت به خود، تشویق و ترغیب به مسائل جنسی، مبارزه با دین اسلام و نسخ آن، غلوّ در مدح رهبران و.... را که از تصوّف افراطی منشأ گرفته‌اند، با سوء استفاده از معارف و حقایق اسلامی به نظم و نثر در آورده؛ که در نثر، این اندیشه‌های انحرافی را بهتر و با توضیحات دقیق‌ و جزئی‌تری ارائه کرده است.واژگان‌ کلیدی: بابیّت، قرّةُالعین، نقد، اندیشه‌های انحرافی، تصوّف.مقدمهبابیّت، نام فرقه‌ای است که در دروان قاجار و با بهره‌گیری از بدعت‌های شیخیه پایه گذاری شد و راه را برای شکل گرفتن فرقه‌ای چون بهائیت باز کرد. رد پای آموزه‌های دراویش و صوفی مسلکان، در فرقه بابیّت خودنمایی می‌کند؛ که از جمله آن‌ها می‌توان به لباس پوشیدن آن‌ها (کلاه صوفیانه، خرقه دراویش)، درس خواندن علی محمد باب در نزدیکی خانقاه دراویش و محله مرتاضان و تأویل‌گرایی و باطن‌گرایی فراوانی که حاصل همجواری با تصوف و شاگردی مکتب شیخیه است و هم چنین به شرح ریاضت‌کشی‌های علی محمد باب در کتاب‌هایش اشاره کرد. علاوه بر این‌ها در صوفیه، فرقه‌ای به نام ذکریه وجود دارد، که علی محمد باب با الگوگیری از تعالیم آن‌ها خود را «ذکر» می‌خواند که این موارد همگی گواه شکل‌گیری فرقه بابیّت از بطن تصوّف می‌باشند؛ امّا از جمله رهبران فرقه بابیّت، زنی به نام فاطمه زرین تاج بود که قبل از گرایش به سید علی محمد باب، وی را به عنوان زنی فاضله و عالمه (در علوم اسلامی) و شاعره ستایش می‌کردند؛ امّا بعد از پیوستن به این فرقه، جزء «حروف حیّ» باب یعنی مهمّ‌ترین پیروان وی قرار گرفت و در نهایت قرّة العین با نقشه قبلی، تا جایی پیش رفت که که در گردهمایی بزرگ مردم در «بدشت شاهرود»، احکام و تعالیم اسلام را نسخ کرد.... و به همین جهت بابیان نقش وی را در تبلیغ و رشد بابیّت بسیار مؤثّر دانسته‌اند. اهتمام فرقه بابیّت به شخصیّت و سخنان قرّةالعین، پژوهشگران این پژوهش را برآن داشت تا با تکیه بر آثار و اندیشه‌های قرةالعین، به تحلیل خاستگاه اندیشه‌های انحرافی وی در تصوّف پرداخته و پاسخگوی سؤال‌های ذیل ‌باشند:اندیشه‌های انحرافی قرّةالعین که از تصوّف افراطی نشأت گرفته‌اند کدامند؟ظهور اندیشه‌های انحرافی قرّة العین در آثار وی به چه شکلی است ؟نوشتار حاضر با روش توصيفي– تحليلي از طريق جمع‌آوري اطلاعات كتابخانه‌اي و خصوصاً با تکیه و استناد به آثار مکتوب قرّةالعین، خاستگاه اندیشه‌های انحرافی وی را مورد تحليل و بررسی قرار داده و نتايج حاكي از آن است که خاستگاه اندیشه‌های وی با تصوّف‌های افراطی و نوظهور در ارتباط بوده و در قالب ادعای قائمیّت، ادّعای ولایت، غلوّ در مدح رهبران، تشویق به انجام گناه و ترغیب به مسائل جنسی و ... در آثار وی، مشهود هستند. امید است که این نوشتار، گامی در جهت تبیین انحرافی و افراطی‌بودن اندیشه‌های رهبران فرقه بابیّت برای خوانندگان باشد.بابیت مولود تصوّفتصوّف و عرفان در بسیاری از نوشته ها به صورت مترادف به کار می‌روند. دو لفظ مختلف‌اند؛ امّا برای بیان یک حقیقت مورد استفاده قرار می‌گیرند؛ در تبیین حقیقت تصوّف و صوفی تعاریف زیادی ارائه شده است و حقیقت آن است که تفاوتی با عرفان به ویژه عرفان عملی ندارد و روشن است که اگر منظور از تصوّف چنین معنایی باشد، صرف نظر از پاره‌ای از نقدهای جزئی هیچ اندیشمند و عالم مسلمانی نمی‌تواند با آن مخالف باشد؛ امّا اگر بخواهیم تصوّف را به مصداق تعریف کنیم، در آن صورت بسیاری از کسانی که به عنوان صوفی شناخته می‌شوند نه تنها به شریعت عمل نمی‌کنند؛ بلکه مریدان خود را از عمل به آن نیز باز می دارند. (شریفی، الف 1377ش، 26-27) چرا که مبنى بر ارتباط با قطب و استاد روحى و تربيت فكر و روشن كردن باطن بوده.... و يكى از علل كلى و اساس اختلافات و دسته بندي‌هاى مذاهب اسلامى به شمار می‌رود و نمی‌تواند به طور عموم در جامعه بكار بیافتد و افراد معدودى هم كه پيرو آن گرديده‏اند بسر منزل مقصود حقيقى نرسيده‏اند؛ (ابن بابویه، 1377ش: ج1، 48) زیرا نه تنها از دنیا و مادیات گریزان نیستند؛ که همواره در جمع مال کوشایند. نه همه از جمله عالم نبریده‌اند؛ که طمع در جمله عالم بسته‌اند. نه تنها از اسم و رسم گریزان نیستند؛ که تمام همّ و غم آنان اسم و رسم و دکان داری شده است. نه تنها از گناهان خود توبه نمی‌کنند؛ بلکه شأن خود را از توبه بالاتر دانسته و خود را داری مقام عصمت مطلقه و به منزله‌ی آب کری که هیچ نجاتستی در آن تأثیر ندارد، می‌پندارند. مذمّت صوفیه در روایات نیز حاکی از آن است که مصداق چنان تعاریفی در عالم خارج وجود نداشته است والا جایی برای مخالفت سر سختانه‌ی ائمه اطهار علیهم السلام با صوفیان وجود نداشت. (شریفی، الف 1377ش: 26) به طور مثال پیامبر اکرم(ص) در حديثي به ابوذر می‌فرمایند: «اي اباذر در آخرالزمان گروهي پيدا مي شوند که در تابستان و زمستان پشمينه مي پوشند و اين را براي خود فضيلتي نسبت به ديگران مي شمارند پس ملائکه آسمانها و زمين آنها را لعنت مي کنند.» (طوسی، 1314ق: 539)شهید مطهّری ضمن مطالعاتی در رابطه با سیر تاریخی تصوّف، می‌نویسد: اقطاب متصوّفه همه یا غالباً، آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان دارند را ندارند و تصوّف رسمی از این به بعد (قرن نهم) بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیانا بدعت هایی که ایجاد کرده می‌شود (مرتضی مطهری، 1367ش، ج2، 140) و بدین ترتیب با توجه به عقاید رهبران تصوّف، فرقه‌های زیادی از میان آنان نشأت گرفت و در قرن سیزدهم هجری فرقه بابیت به رهبری سید علی محمد باب....شکل گرفت. فرقه بابیت دنباله‌رو و زائیده عقائد و افکار شیخیه است و شیخیه نیز زائیده‌ی فرقه غلاة و صوفیه است .... ادوارد برون مستشرق انگلیسی می‌نویسد: «میرزا علی باب و رقیب او حاجی محمد کریم خان کرمانی که هنوز ریاست شیخیه در اعقاب اوست هر دو از این فرقه یعنی شیخیه بودند؛ بنابراین اصل ریشه طریقیه‌ی بابیه را در بین معتقدات و طریقه‌ی شیخیه باید جستجو نمود»؛ بابیگری به سرعت از اینجا و آنجا عناصری از تصوّف و غالیگری قدیم و مذاهب باطنی التقاط کرد و جلوه‌ی دیگری از غالیگری و باطنی‌گری قدیم و متأثر از حروفیه و نقوطیه بوده که انتشار عقائد شیخیه پیش درآمد آن بوده است...؛ امّا قرة‌العین از پیروان مهم باب، در موجودیت این فرقه‌ها نقش مهمی ایفا داشت.... بابی‌ها کنگره بزرگی در بدشت اقامه کردند و قصدشان از برگزاری این واقعه این بود که نشان دهند؛ که دشت بدشت دشت محشر و قيامت و قرّةالعین همان حضرت زهرا(س) است؛ همچنین با برگزاری واقعه بدشت بدنبال تثبيت و علني شدن نسخ دين اسلام و ... بودند. (سید نصیر کماری، 1377ش، 10-16 )شرح حال مختصری از قرّة العینفاطمه برغانی (زرین تاج، معروف به طاهره قرّةالعین)، فرزند ملا صالح برغانی، عروس شیخ محمد تقی قزوینی، در سال 1233 ق در قزوین و در یک خانواده‌ای فرهیخته روحانی قزوین به دنیا آمد. وی در سال ۱۲۴۴ق به عقد ازدواج پسرعمویش، ملا محمد(امام جمعه)، درآمد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد. بعد از تحصیل فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب به آثار شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی روی آورد. علاقه وی به شیخیه تا جایی بود که برای دیدار سید کاظم، همسر و فرزندان خود را رها می‌کند و راهی کربلا می‌شود و به مسلک شیخیه گروید و در پی اختلاف عقیده با همسرش از او جدا شد؛ امّا به علت فوت سیّد موفق به دیدار وی نمی‌شود و بوسیله دولت عثمانی به قزوین فرستاده می‌شود. بعد از فوت سيّد رشتی، باب در شیراز ظهور کرد و توانست هيجده نفر را به پيروي از خود گردآورد كه ايشان را «حروف حي» مي‏ناميد؛ زيرا بنا بر شمارگان «حروف ابجد»، حرف حاء معادل عدد هشت و حرف ياء معادل عدد ده است كه مجموع آن هيجده مي‏شود. يكي از اين هيجده نفر، قرّةالعين بود که در عداد «حروف حى» قبول گرديد. (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 315؛ حامد منتظری مقدّم، 1387ش) بعد از مدّتی با بیان نقشه‌ی قتل ملامحمدتقی(مخالف شیخیه و بابیه بود) و با کشته شدنش به دست پیروان باب، قرّةالعین، به اتهام همکاری در قتل ملا محمد تقی قزوینی زندانی می‌شود؛ که به عقیده‌ی نویسندگان طراح اصلی نقشه قتل، خود قرّةالعین بود؛ که با طرح نقشه‌ای از جانب حسینعلی نوری و کمک بابیان از زندان فرار می‌کند و در بدشت به بابیان می‌پیوندد. قرّةالعین پس از درگذشت سید کاظم رشتی، به جنبش بابیه پیوسته بود. وی در سال ۱۲۶۵ق، دستگیر و به تهران منتقل شد. بعد از تلاش برخی از بابیان برای سوء قصد به ناصرالدین شاه، در سال ۱۲۶۸، دستور اعدام وی و گروهی از بابیان صادر شد. در رابطه با چگونگی اعدام و محل دفن وی روایات گوناگونی عنوان گردیده شده است. (محمّد محمدی اشتهاردی، 1387ش، صص77-81؛ مریم صادقی، 1392ش، ص34؛ سعید زاهد زاهدانی، 1390ش، صص 131-136) شایان ذکر است که وی به دستور باب، جهت تبلیغ بابیّت همّت و تلاش و کوشش بسیار کرد و به شهرهایی چون تهران، اصفهان، همدان، قزوین، کرمانشاه، خراسان، شاهرود،... و شهرهای مختلف خارجی؛ چون کربلا، بغداد و ...مسافرت کرد. (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 315-329) آثار به جای مانده از قرّة العین نامه‌های وی می‌باشد که در جلد سوّم کتاب «ظهور الحقّ» به چاپ رسیده، و دیگری دیوان اشعار اوست که زبان هردو اثر آمیخته‌ای از زبان فارسی و عربی می‌باشد.اندیشه های انحرافی قرة العین در تصوّفاز آن جا كه قرةالعين در علوم اسلامی بواسطه تحصیل علم و مجالس ديني که در آن‌ها از کودکی حضور پیدا میکرد، مسلّط شده بود، به برپایی مجالس موعظه و تبليغ و ترویج اندیشه های انحرافی فرقه بابیّت پرداخت و آن افکار و اندیشه‌ها را به صورت شعر و نظم نیز کتابت و ارائه داد تا در جهت تثبیت بیشتر آن‌ها برآید‌. تثبیت اندیشه‌هایی که ریشه در تصوّف افراطی داشتند. از جمله اندیشه های انحرافی قرة العین که ریشه در تصوّف افراطی دارند عبارتند از:ادّعای قائمیّت و مهدویّت توجیه صوفیه آن است که خطاب در نماز (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین) باید خدا باشد و چون خدا را نمی‌بینیم تا مخاطب قرار دهیم، باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی‌توانیم صورت آن ها را تصور کنیم، باید صورت مرشد که قطب و ولی باشد را در نظر آوریم. (اصول دین از منظر تصوّف، 1396ش) و از طرفی در فرقه بابیّت، باب خود را ولیّ خوانده و در کلیه آثارش سخن از «من یظهره الله» دارد و به مردم مژده ظهورش را می‌دهد و سفارش می‌کند که به احکام او عمل کنند. (سعید زاهد زاهدانی، 1390ش، ص108)الف) مژده ظهور قائمیّت از مهمّترین موضوعاتی که قرّةالعین بیشتر به آن توجه داشته بشارت ظهور مظهر الله (باب) است که قرّة العین در ابیات بسیاری به آن اشاره و از آن به صبح هدی و تنفّس صبح هدایت تعبیر کرده و آن را عید عاشقان دانسته است. از جمله این ابیات:هان صُبح هُدی فرمود آغاز تنفس      اگر به باد دهم زلف عنبر آسا راآمد او با جلوه های سرمدی            هان که امر مُبرمم ظاهر شده                                                               (قرّة العین، 1385ش، 33)ايعاشقان ايعاشقان       شد آشکارا وجه حقپادشه عشق ندا ميکند      طلعات قدس بشارتی که جمال حق شده بر ملاجذبات شوقک الجمت       بسلاسل الغم والبلاطلعت قدس بشارتی      که جمال حق شده بر ملا                                                              (قرّة العین، 1385ش، 33)ز ظهور آن شه آلهه زالست آن مه مالهه            شده آلهه همه والهه تبغنيّات بلی بلی                                                                                  (قرّة العین، 1385ش، 45)طلعات قدس بشارتی که جمال حق شده بر ملا      بزن ای صبا تو بساحتش بگروه غمزدگان صلابغمديدگان ده تو جام صفا            بعشاق دلخسته بر زن صلاکه عين ظهور ازل آمده            جمال خدائی هويدا شده                                                                          (قرّة العین، 1385ش، 99)      عيد آمد عيد آمد اين عيد مبارک باد            شد عيد خداوندی باشيد بخرسنداين عيد سعيد آمد از خلد پديد آمد            ايام وحيد آمد اين عيد مبارک باد                                                                              (قرّة العین، 1385ش، 101)       ب) اوصاف مظهر الله و روز ظهوراین گونه اشعار بیشتر به احوال و شرایط و آثار ظهور باب یعنی قائم کذایی اشاره‌ می‌کند...از جمله:چو ظهور آن شه ما عرف عظمت شئون جلاله            بجهان جان شُده از شرف حسنت و عزّ مقالههمه جان جُملۀ انس و جان شده در قدوم وی ارمغان      به تعشّق آمده عاشقان قُتِل سبيل وصاله....همه آيه های مسلسله ز لسان او شده نازله                  همه انبيأ مهر وله متبّر جسًا بجماله                                                                                (قرّةالعین، 1385ش، 43)در این ابیات بشارت ظهور شه ما عرف (باب) را داده و وی را وجودی شناخته نشدنی دانسته که همه انسیان و جنیان عاشقانه در راه وصال وی حاضرند جان خود را فدا کنند و او کسی که آیات قرآن از زبان او نازل شده و همه انبیاء از جمال او در حیران و سرگردانی‌اند.طلعت مبين ناگه طالع از حجاب عزّ            مشنو ای عزيز من نطق لن ترائی را                                                                                 (قرّةالعین، 1385ش، 48) در این جا نیز ظهور باب را طلعت مبین خوانده که از حجاب عزّت دمیده و با دیدن باب پی می‌برد که باب عین خداوند است در حالی که این سخنان با آیه لن ترانی[1] در تعارض است.و یا در این بیت:هُکِل جمال زطلعتش قلل جبال ز رفعتش      دول جلال ز سطوتش متخشّعا متزلزلا                                                                                 (قرّة العین، 1385ش، 46)تمام زیباقامتان از جمال و ظهور طلعت باب، و قله کوه‌ها از رفعتش و دولت‌های جلال از قدرتش خاشعانه به لرزه افتاده‌اند. و در نامه‌های وی نیز در این رابطه چنین آمده است: «و اﻟﻠﻪ ما انا شئ حتى انفس عند طلعتک او اتحرک فى محضرک و اسئل اﻟﻠﻪ العفو من جودک». (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 336) (به خدا سوگند من چیزی نیستم که در برابر طلعت تو نفس بکشم و یا در محضرت حرکتی بکنم....) و در جایی دیگر باب را آیه بدیعه و آیة الله الاعلی خوانده و از مردم می‌خواهد او را به چشم آیه و نشانه خداوند نگاه کنند؛ چرا که او منزّه از اقتران (شریک شدن) و عاری از امکان (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 339) و کلمة الله العلیا می‌باشد که ظهور او سرّی از اسرار بهاء و آل بهاء می‌باشد. (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 364)باب در کتاب بیان فارسی می‌گوید: «من یظهره الله» را به صرف ادّعا بپذیرید، اگر برفرض او من یظهره الله نبود باز هم بپذیرید که مأجور هستید. (سعید زاهد زاهدانی، 1390ش، 108) عقل سلیم با مطالعه افکار انحرافی و بی‌اساس و فرض و گمان‌های این فرقه و تحلیل آن‌، به لطف خداوند، به سهولت می‌تواند صراط مستقیم را یافته و به هدایت و سعادت دنیوی و اخروی نائل ‌شود. ادّعای الوهیّتیکی دیگر از اعتقادات تصوّف آن است که ادّعای الوهیّت و ربوبیّت برای اقطاب خود دارند. اقطاب مدّعی هستند که افعالشان، افعال خداست و احوالشان صفات خداوند است ... (اصول دین از منظر تصوّف، 1396ش)و قرّةالعین در یکی از اشعار خویش، خطاب به باب چنین آورده است: توئی آنکه خلاق اين عالمی      خدايا تو قيوم و هم قائمیشدم منفعل خوانمت من خدا     خداها شد از بندگانت بپاانااله زنان بندگان تواند            خداها کنان چاکران تواندبامر تو شد جمله ذرات خلق      توئی نقطه اول ماسبق[2]                                                                         (قرّة العین، 1385ش، 100)قرّةالعین در این ابیات، صفات قیّومیّت،  قائمیّت و خلّاقیّت را که از آن خداوند سبحان است، به باب منتسب کرده و خطاب به وی می‌گوید: ای باب دیگر خدایان، همگی انالله زنان، نوکر و چاکر تو هستند و جالب این که قرّةالعین نه تنها به مقام الوهیّت باب اشاره می‌کند؛ بلکه معتقد است بسیاری از بندگان او هم به مقام خدایی رسیده‌اند....و در پایان وی را نقطه اوّل ما سبق معرّفی می‌کند....قرّةالعین هم‌چنین در ابیاتی چنین سروده است:قبسات نار مشيّتی اناذاالستُ بربّکم            بگذرزساحتِ قدسيان بشنو صفير بلی بلیمنم آن ظهُور مهيمنی منم آن منيّت بی منی      منم آن سفينۀ ايمنی و لقد ظهرتُ مجلجلاشهداء طلعتِ نار من بدويد سوی ديار من            سروجان کنيد نثار من که منم شهنشهِ کربلا                                                                                (قرّةالعین، 1385ش، 73)الوهیت از صفات خداوند بلند مرتبه می‌باشد و در آیاتی از جمله آیه 8 سوره دخان به ﴿لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب ابائکم الاولین﴾ ؛ (هیچ معبودى جز او نیست زنده می‌كند و مى‌میراند او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست) (دخان/ 8). به این موضوع اشاره شده است و در پی ربوبیت مطلقه الهی (الرّب) الوهیت مطلقه مطرح می شود که خداوند را رب مطلق و معبود مطلقی می‌داند که ربی غیر از او نیست. قرّة‌العین در ابیات پیشین خود و باب را تا مقام خدایی پیش برده و فریاد ألستُ بربّکم[3] را بر آورده و از ساحت قدسیان، بلی بلی کنان جواب به  آن‌ دو می‌رسد .... وی هم‌چنین ضمن بیان ظهور پر جلال و شکوه خود، ظهور خویش را ظهور خداوند و منیّت بی‌من و سفینه نجات و شهنشه کربلا معرّفی می‌کند....که شاهدان ظهورش در راه وی، سر و جان نثار می‌کنند. بدین ترتیب مشخّص می‌شود که قرة‌العین و باب انسان‌هایی معمولی هستند که فرقه غیرالهی و فتنه افکن بابیّت را ایجاد کرده و مقام الوهیّت و دیگر مقامات دروغین را ادّعا کردند تا مردم را از دین اسلام متفرّق و به تدریج نسخ تعالیم آن را اعلام کنند.ادّعای ولایت نزد برخی اهل تصوّف، ولایت بسیار از الوهیت سخت‌تر است و گفته شده که اگر از حقیقت ولیّ پرده برداشته شود و مشخص شود که ولی است باید پرستیده بشود و یا این که باد به اذن خداوند برای آن‌ها آرام می‌گیرد و ..... (غالب بن علی عوّاجی، 2001م: 910-911) و قرّةالعین در اشعار بسیاری به موضوع ولایت علی‌‌محمّد شیرازی (باب) بر مردم اشاره کرده است که نشان از اهمیّت و ارزش این مقام کذایی نزد وی دارد؛ از جمله:باخته جان بولايش همه شاهد باشيد                طلعت قدس بشارتی که جمال حق شده بر ملا                                                               (قرّة العین، 1385ش، 33)هله ای گروهِ عمائيان بکشيد هلهلۀ ولا             که ظهور دلبر ما عيان شده فاش و ظاهر و بر ملا                                                               (قرّة العین، 1385ش، 44)برسيد با سپۀ طرب صنمی عجم صمدی عرب    بدميد شمس ز ما غرب بدويد اليه مهر ولا                                                               (قرّة العین، 1385ش، 45)بسرير عزّت فخر و شان بنشسته آن شهِ بی نشان بزد اين صلابه بلاکشان که گروه مدعی الولا                                                               (قرّة العین، 1385ش، 72)جذبات شوقک الجمت بسلاسل الغم والبلا        همه عاشقان شکسته دل که دهند جان برهِ ولا                                                               (قرّة العین، 1385ش، 75)در این ابیات قرّةالعین ظهور باب را مژده داده و ظهور او را ظهور جمال حقّ دانسته که شمس طلعتش از غرب دمیده است. باید توجه داشت که از نشانه‌های ظهور قائم طلوع خورشید از غرب می‌باشد[4] که قرّةالعین بواسطه تسلّط زیادش بر علوم‌اسلامی، آن را در قالب اشعاری برای اشاعه بهتر اندیشه‌های این فرقه استفاده می‌کند و با ذکر این نشانه‌، سعی در جلب اطمینان مردم عوام به ظهور قائم دروغین یعنی (باب) و انحراف آن‌ها از دین اسلام را داشته‌است. ولایتی که به گفته قرّةالعین همه عاشقان در راه آن حاضر به جان فشانی هستند.قرّةالعین در نامه‌های خود نیز به مسأله ولایت و امامت باب و اثبات آن اشاره کرده‌است: «مثل کلمة طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اکلها کل حين باذن ربها و هذا الاکل يجرى من عنداﻟﻠﻪ عز و جل من شجرة طيبة اصلها ثابت و هذا الکلمة الامام عليه السلام و الفرع و بابه و حجابه العالم الربانى و النور السبحانى الذى قلبه معلقة بالملاء الاعلى و ليس له مقصد الا وجه ربه الاعلى فقد اختصر فى هذا المقام وصف هذا العالم المفضال الذى بفقدانه ينهدم بنيان الحکمة و بکونه قد قام علائم الامامة و الولاية التى قد کان ﻟﻠﻪ و لم يکن معه شريکا» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 354) وی با تفسیر به رأی آیه 24 سوره ابراهیم[5] و استفاده از آن در جهت اثبات ولایت باب، این‌گونه می‌نویسد: منظور از کلمه در این آیه، امام زمان(ع) و فرع و باب و حجاب شناخت او، این عالم ربانی و نور سبحانی (باب) است که قلبش پیوسته مرتبط با ملأ اعلی است و این آیه فقط می‌خواست به وصف این انسان بسیار فاضل که با فقدان او اساس و پایه حکمت منهدم می‌شود، پرداخته که با وجود خودش نشانه‌های امامت و ولایت را آورده، ولایتی که مربوط به خدا بوده و در این امر ولایت کسی را شریک او (باب) قرار نداده است...؛ این در حالی است که این فقط تفسیری به رأی بیش نبوده که برای فریب اذهان عمومی و حتّی خواصّ و دور کردن آن‌ها از اصل دینشان می‌باشد. علاوه بر این‌ها، با دقّت در این نامه‌ها، آشفتگی سخنان باب با هم‌دیگر و تعارض آن‌ها با هم‌دیگر مشهود است. در این قسمت از نامه، چنان که گذشت، «باب» را فقط بابی برای شناخت امام زمان معرّفی کرده، (هذا الکلمة الامام عليه السلام و الفرع و بابه و حجابه العالم الربانى...) و یا چنین آمده است: «يا باب الحجة و متمم النعمة صلوات اﻟﻠﻪ عليک». (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، ص 338)و این در حالی است که چنان‌چه گذشت، وی را امام زمان نیز معرّفی می‌کنند، در حالی که جمع بین این دو ممکن نیست...در جایی دیگر قرّةالعین در نامه‌هایش از سوی این قائم کذائی می‌نویسد: «انا المعطى لکل ذيحق حقه فى کل آن عميت عين الذى لا ترانى بانى قد طلعت من بيت نور الذى هو مع صورة المطهرة و الهيکلل المنورة.» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 338) من هستم که حقّ هر صاحب حقّی را در هر لحظه به او عطا می‌کنم، و کور باد چشمی که مرا نمی‌بیند؛ زیرا که من از خانه نوری که با صورتی مطهّر و هیکلی نورانی است، طلوع (ظهور) کرده‌ام....و در رابطه با عاقبت چنگ زدن به ولایت (باب) و عدم تمسّک به این حبل چنین نوشته‌است:چو کسی طريق مرا رود کنمش ندا که خبر شود      که هر آنکه عاشق من بود نرهد زمحنت و ابتلا     کسی ار نکرد اطاعتم نه گرفت حبل ولأ يتم          کنمش بعيد ز ساحتم دهمش بقهر ببادلا     (قرّة العین، 1385ش، 72) و ندای وی این است که هر کس عاشق من باشد، از محنت و بلا آزاد می‌شود و هر کس به حبل ولایتم چنگ نزند، او را از خود رانده و قهر و عذابش می‌دهم... در اینجا قرّةالعین در راستای اندیشه‌های فرقه بابیّت و بهره‌گیری از تصوّف، به ولایت کذایی باب معتقد شده در حالی که مقدّمه ولایت داشتن مقام امامت ائمه معصومین(ع) است ....ذکریّتنصرت الله محمّد حسینی در شرح باب نوشته‌است: «چون به سن ۶ – ۵ سالگی رسیدند، جناب خال اعظم، ایشان را برای فراگرفتن مقدمات زبان فارسی به مکتب فرستادند. مکتب مبارک در محلی به نام قهوه اولیاء قرار داشت. قهوه اولیاء نام خانقاه درویشان و محل ریاضت مرتاضان و واقع در محله بازار مرغ و نزدیک بیت جناب…». 1- سه نکته قابل توجه در این نوشته وجود دارد: أ. درس خواندن علی محمد باب در سن ۵ – ۶ سالگی که امی نبودن او را ثابت می سازد؛ ب. همجواری با خانقاه دراویش؛ (یکی از عوامل تأثیرپذیری، همجواری است.) ج. همجواری با محل ریاضت مرتاضان. ۲. علی محمد باب، خود را ذکر می خواند و این نیز بی ربط با تصوف نیست، زیرا در صوفیه نیز فرقه ای به نام ذکریه داریم. ۳. علی محمد شیرازی گذشته از دلبستگی به اندیشه های شیخی و باطنی، به ریاضت کشی نیز تمایل داشت و به هنگام اقامت در بوشهر ،در هوای گرم تابستان از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر بر بام خانه رو به خوشید اورادی می خواند و در پی آن به سید ذکر شهرت یافت.  (رسانه تخصصی ادیان، فرق و مذاهب، 1396ش) و قرّة‌العین در نامه‌ای در قسمت تحمید باب، به ذکر اکبر بودن وی اشاره کرده و می‌نویسد: «الحمد ﻟﻠﻪ الذى هدانا للذکر الاکبر و ما کنا لنهتدى لو لا ان هدانا اﻟﻠﻪ...» (فاضل‌مازندرانی،‌ بی‌تا، 336) و یا با اشاره به این صفت باب چنین آورده‌است: «همس الطلائع و نطق السرائر بان ذکر اﻟﻠﻪ العلى الاکبر تعالى شانه قد ادعى لنفسه الشريف مقامات فقبلناه و برز آيات فحملناه  ....» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 339) (نجوای سابقان در دین و رازهای پنهانی است که می‌گوید این ذکر بزرگ خداوند متعال (باب)، برای نفس شریف خودش، ادّعای مقاماتی کرد و ما آن را پذیرفتیم و آیاتی را آشکار کرد و ما آن‌ها را حمل (حفظ) کردیم....) در فرقه بابیّت با دادن صفات و القاب خاصّ و انتخاب شده سعی در فریب اذهان مردم و جذب آن‌ها به تعالیم و آموزه‌های خود را داشتند...دعوت به خودعارفان حقیقی در برابر خدای متعال خود را به شمار نمی‌آورند و هرگز به سوی خود دعوت نمی‌کنند، از طرفی یکی از مشخصه‌های عارفان دروغین، خودبزرگبینی و دعوت به سوی خود است. اینان غالباً خود را واجد کرامات و قدرت‌های فوق‌العاده نشان می‌دهند؛ که به شیوه‌های گوناگونی سعی می‌کنند به مخاطبان و مریدان خود بباورانند که ولی‌نعمت و صاحب اختیار آنان هستند. البته گاهی کارهای خارق‌العاده‌ای نیز انجام می‌دهند که همین مسأله باعث فریب بسیاری از افراد ساده لوح می‌شود. اینان غالباً خود را دارای قدرت‌های تکوینی میدانند؛ (احمد حسین شریفی، ب1390ش، ص16) برای نمونه قرّة العین، در این ابیات:باخته جان بولايش همه شاهد باشيد            ايستاده بوفايش همه شاهد باشيدروز اول که رسيدم بمقام ازلی                   محو بنموده سوايش همه شاهد باشيددورها کوزده اين چرخ مدوّر در چين           ايستادم بوفايش همه شاهد باشيد                                                                         (قرّة العین، 1385ش، 117)به مقام ازلی خود اشاره کرده و خود را ملک الملوک جهان، و ولیّ بیان معرّفی می‌کند که شهیدان راهش زیاد شده‌اند...شجر مرقّع جان منم ثمر عيان و نهان منم   ملک الملوکِ جهان منم ولی البيان و قد علا شهدائی                                                                           (قرّة العین، 1385ش، 73)و باب خود را با صفاتی چون جمال اقدس ابهى، حضرت ذکر اﻟﻠﻪ الاعظم، الذکر الاکبر، نور الانوار، حجة الله، متمّم النّعمة، یاد کرده و مردم را به اطاعت از خود فرا می‌خواند. برا نمونه‌ قرةالعین از زبان وی‌ می‌نویسد: براستی که من نور منیر، قدرت قدیر، آیة الله البصیر هستم...ای جهان نور، من نور انوار و سرّ اسرار هستم که معرفت جهان بر مدار من می‌چرخد... ندایم را بشنوید که من عین بیان، شجره تبیان و باب افتنان (آزمایش) هستم... من فرقانی هستم که به واسطه آن خوبان از بدان شناخته می‌شوند من باب اذن و بیان هستم و بعد از این از مردم می خواهد که او را بشناسند چرا که شناخت او، شناخت مولایش است و هر کس او را نشناسد، مولایش را نشناخته است....» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 337) در حالی که عارف حقیقی همواره خود را در محضر حق می بیند خوف و ترس او فقط از خدا است.... (احمد حسین شریفی، 1377ش: ص111) در نتیجه رهبران فرقه بابیّت با ارائه این صفات، بیشتر از این که انسان‌ها را به شناخت خداوند متعال دعوت کنند، به سمت خود دعوت کرده و افعال و صفات خویش را برای آن‌ها تبیین می‌کنند.تشویق و ترغیب به مسائل جنسیاز دیگر ویژگی‌های برخی آیین‌های نوظهور معنوی، دامن زدن به گرایش‌ها و میل‌های جنسی است. تا دوران اخیر، همواره نام عرفان و معنویت با پاکدامنی و پرهیز از تمایلات جنسی همراه بوده است. عرفان و رهبانیت مسیحی، عرفان‌های هندی و جَینی و بودایی و صوفیان مسلمان، همواره پیروان خود و سالکان مسیر معنویت را نه تنها از فروغلتیدن در مسائل جنسی، حتی به شکل حلال آن، باز داشته‌اند؛ بلکه بعضاً در این زمینه افراط‌کاری‌هایی داشته‌اند؛ متأسفانه در پاره‌ای از عرفان‌های نوظهور، از ابزارهای جنسی برای جذب افراد به گونه‌های مختلفی استفاده می‌کنند. آنان پیروان خود را به سوی مسائل جنسی و شهوانی کشانده و تلاش می‌کنند پوششی معنوی و عرفانی به هرزگی‌های جنسی ارائه نمایند (احمد حسین شریفی، الف1377ش، ص284) و قرّةالعین نیز بنا بر نقشه نسخ تعالیم اسلام، در یک سخنرانی چنین گفت: «از حالت تنهايي به حال اجتماع بيرون بياييد و اين حجابي را كه ميان شما و زنان مانع از استفاده و استمتاع است پاره كنيد، آنان را در كارهاي خودتان شريك سازيد و كارها را در ميان خودتان و زنان، بعد از آن كه كام دل از آنها برداشتيد تقسيم كنيد، با آن‏ها آميزش داشته باشيد، آن‏ها را از خانه‏ها به انجمن‏ها ببريد؛ زنان گلهاي زندگي دنيا مي‏باشند، گل را بايد از شاخه بچينيد و ببوئيد؛ زيرا گل براي چيدن و بوئيدن آفريده شده و شايسته نيست كه آن را آماده بداريد و بدان نيك نظر نداريد، آن‏ها را با لذت تمام ببوئيد، گل و شكوفه را بايد چيد و براي دوستان به ارمغان فرستاد... (عمر رضا کحاله، 1959م، ج4، ص200؛ رك: عامر النجار، 1996م، ص 34) و یا در کتاب ناسخ التواریخ به نقل از قرّةالعین چنین آمده است: «پس امروز زحمت بيهوده بر خويش روا مداريد و زنان خود را در مضاجعت طريق مشاركت بسپاريد و در اموال يكديگر شريك و سهيم باشيد كه در اين امور شما را عقابي و نكالي نخواهد بود. (عمر رضا كحاله، 1959م، ج 4، 199 ـ 200؛ حامد منتظری مقدّم، 1387ش) با کمی دقّت می‌توان تشخیص داد که تعالیم اسلامی بیشتر مقام زن را ارج نهاده و از زن ومقام وی حفاظت می‌کنند؟ یا فرقه بهائیت که زن را مانند کالا و ابزاری می‌بیند که باید در دست مردان بچرخد و آسیب‌های روانی و جسمی حاصله را متحمّل شود....مبارزه با دین اسلام و نسخ آناز دیگر مشخصه‌های عارفان کاذب و دروغین، مبارزه و مخالفت علمی و عملی با ادیان الهی است. اینان پیام پیامبران را خار راه خود می‌دانند. به همین دلیل با شگردهای مختلفی می‌کوشند تا مخالفت و ناخرسندی خود را از پیام پیامبران و هدایتهای الهی برای بندگان اعلام دارند. (احمد حسین شریفی، ب1390ش، ص16) قرّةالعین در یکی از سخنرانی‌های خود عنوان می‌نماید: تا به امروز تبعیت از احکام دین اسلام بر شما واجب بود؛ ولی از هنگام ظهور باب دیگر بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از دستورات دین اسلام پیروی نماید. با لذت کامل زندگی کنید و از هر قیدی آزاد باشید؛ چرا که شریعت اسلام بعد از ظهور قائم، منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکالیف جدید را مدون و تکمیل نکرده است زمان فترت است و کلیه تکالیف از گردن مردمان ساقط می‌گردد و در اموال يكديگر شريك و سهيم باشيد كه در اين امور شما را عقابي و نكالي نخواهد بود. (حامد منتظری مقدّم، 1387ش) از آنجا که همواره و در هر دوره‌ای احتمال نسخ و بطلان خواندن تعالیم اسلامی و سوء استفاده از آن‌ها وجود دارد، ما مسلمانان باید همواره با تعالیم اسلامی آشنا باشیم و خود را در این حوزه به روز کنیم تا انشالله هوشیارانه در هر شرایطی، آماده دفاع از اسلام باشیم.غلوّ در مدح رهبران ‏با وجود این که دین اسلام، انسان‌ها را به گفتن حقّ دعوت و از غلوّ در دین، بر حذر داشته؛ [6] امّا در این بین فرقه بابیه نیز به مانند بعضی از فرق اهل تصوّف، در تعریف و تمجید و سخن از خود و رهبران خود، غلوّ و زیاده‌روی کرده  و مدائحی را برای آن‌ها ذکر می‌کنند؛ که در حقیقت به ذّم آن‌ها تبدیل می‌شود؛ چرا که کم‌ترین ادبی را در برابر خداوند و رسول او و امامان معصوم(ع) رعایت نکرده و فقط به فریب ذهن مردم می‌پردازند و بر آراء و مفاهیمی بدون توجه به انحرافی بودن و غلوّ موجود در آن‌ها اصرار کرده و حرص می‌ورزند و آن‌ها را به نام شطحیات و کشفیات ارائه می‌دهند. (غالب بن علی، عوّاجی، 2001م، ج1، ص899-901)الف) غلوّ در صفات رهبران: قرّةالعین در آثار خود، خصوصاً دیوان اشعارش، این افراط را در مدح رهبران فرقه بابیه (باب و بهاء الله) داشته و خصوصاً باب را با صفات مبالغه آمیزی چون جمال اقدس ابهى، حضرت ذکر اﻟﻠﻪ الاعظم، الذکر الاکبر، نور الانوار، حجة الله، متمّم النّعمة، حضرت نقطه، آیه الله العلیا، آیه بدیعه، آیه الکبری، مفتّح الابواب، حجت درخشان خداوند و «مردی که لا تلهيه التجارة و لا البيع عن ذکر اﻟﻠﻪ».... مخاطب قرار داده است؛ برای نمونه:تا کی از حضرت تو صبر و شکيب            طال طوافهم ورا حجابدر وصل تو ميزنند احباب                  اِفتتح يا مفتّح الابواب                                                               (قرّة العین، 1385ش، 77)شيفتۀ حضرت اعلاستم            عاشق ديدار دلارا ستمراهرو وادی سودا ستم            از همه بگذشته تو را خواستم                                                               (قرّة العین، 1385ش، 91)که در این ابیات قرّةالعین، با حضرت خواندن و مفتّح الابواب بودن باب، خود را شیفته وی دانسته و از وی طلب می‌کند که به عشّاق اجازه وصال دهد. در نامه‌های وی نیز این صفات مبالغه آمیز که به کفر می‌انجامد، وجود دارد:«هل من ناصر ينصرنى باحضارهم و اجتماعهم ليثبت ما عليه مدار امرهمها انا ذا قد کان فى يدى حجة لامعة نازلة من عالم العماء من الالهامات الربانية والحروفات السبحانية و التجليات الصمدانية و لن يقدر احد ان يأتى بمثلها هل من معين يعيننى فى اظهار دين اﻟﻠﻪ و يطلب منهم تفسيرا بمثل ما فسر رجل الذى لا تلهيه التجارة و لا البيع عن ذکر اﻟﻠﻪ بلا تفکر و لا سکون قلم بل يجرى بعناية ربه ... من اراد اﻟﻠﻪ و دينه فلينظر اليها» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 355-356)در سخنان فوق، قرّة العین زیرکانه از معارف دین اسلامی در جهت پیش‌برد اهداف خویش استفاده کرده و فریاد «هل من ناصر ینصرنی»[7] بر آورده و تفسیرش از باب را مردی دانسته که: لا تلهيه التجارة و لا البيع عن ذکر اﻟﻠﻪ[8]. و وی را حجت درخشان خداوند معرفی می‌کند که از الهامات ربانی و حروف سبحانی و تجلّیات صمدانی است....و این‌ها سوء استفاده از آیات و احادیث اسلامی برای حقّ جلوه دادن معارف خویش در نزد عوام و خواص مردم و سرعت بخشیدن به روند کاری خویش محسوب می‌شود.ب) ادّعای برتری باب بر ائمّه معصومین(ع)ذکر برتری باب بر امام علی(ع): قرّةالعین در نامه‌های خود، به صورت غیر مستقیم سخنان باب را برای خواننده نقل می‌کند. برای نمونه می‌نویسد:  «باب چنین گفته است: براستی که....من و علی از نور واحد[9] و شجره واحدی هستیم. من کسی بودم، که هنگامی که چیزی در عالم وجود نداشت، من هم نشین و مونس علی بودم.....و اوّلین حرفی که علی به زبان آورد من بودم و با اسم من بود که آرام گرفت.... (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 338) باب برای جذب مردم و جلوه دادن به سخنان بی‌اساس خود، از احادیث و آیات قرآن کریم سوء استفاده کرده و آن‌ها را در جهت منافع خویش به کار برده است.قرّةالعین در معروضه‌ای بجناب باب الباب بدين عنوان نوشته است: «بساحت قدس مولى العالمين[10] و الواقف على الطتنجين[11] صلوات اﻟﻠﻪ عليه مشرف شود.» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 335) که دقیقاً صفت و جمله‌ای را که به امام علی(ع) منسوب کرده‌اند، به وی داده و او را مولی‌العالمین و واقف تطنجین می‌خواند و «الواقف علی الطنتجین» برگرفته از خطبه نادر منسوب به امیر المؤمنین به نام «طنتجیه» می‌باشد؛ امّا توجه و بررسی این نکته ضروری است که چرا فرقه بابیت با وجود اصول و تعالیم واضح و روشن و متواتر اسلام، همواره به دنبال احادیث و یا مسائل فرعی و نادر در اسلام بوده و از آن‌ها استفاده می‌کنند.برتری قرّةالعین بر فاطمه زهرا(س): فرقه بابیّه، قرّةالعین را مظهر فاطمه زهرا(س) دانسته‌اند....چرا که در ابتدای آشنایی سیّد رشتی با قرّةالعین می‌بینیم که به فاطمه زرّین تاج، لقب قرّة‌العین را داده‌ و به این لقب مشهور می‌گردد و این در حالی است که در حدیث است که پیامبر اکرم به فاطمه زهرا(س) می‌فرمودند: «قُرَّةَ عَيْنِي‏ فَاطِمَةَ» (محمد بن احمد فتال نیشابوری، 1375ش: ج1، 74) و کاملاً واضح است که این لقب برای فاطمه زرّین تاج، هدفمندانه انتخاب شده‌است.... بعد از چندی، باب در نامه‌ای القاب دیگری چون «قرةالعین» «طاهره»، «المطهره»، «عالمه»، «زکیّة»[12]، جلیله و عامله و.....را  به ایشان می‌دهد و شهرتش با آن‌ها دو چندان می‌شود...این اعطای لقب‌ها به این شخصیت از بدو ورود تا به آخر از روی اتّفاق نبوده بلکه همه این‌ها برنامه‌ریزی شده بوده تا راه برای ادّعای داشتن مقام حضرت زهرا (س) برای قرّة العین در آینده را هموار و هموارتر کنند. که در آخر می‌بینم مقام وی را از حضرت زهرا (س) نیز بالاتر دانسته و  او را مظهر عصمت و طهارت دانستند.- در کتاب ظهور حقّ در رابطه مقام عصمت و طهارت قرّة‌العین چنین آمده است: «اطرافیان و مریدان قرّةالعین بعد از مدّتی وی را مظهر طهارت و عصمت فاطمية شناختند؛ لذا آن‌چه ذبيحه و طبيخ و غيره از سوق مي‌خريدند و بنظرش مي‌رساندند مطهر مي‌گشت و بدين طريق نداى علم الهى و رايت امر بديع را در کربلا مرتفع نمود و اقامۀ حجت و برهان را با علماء بپايان رساند.» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 315) با وجود این که در قرآن‌کریم، به انسان‌ها امر شده که حلال خداوند را حرام اعلام نکنید: (اى اهل ايمان، حرام نكنيد طعامهاى پاكيزه‏اى كه خدا بر شما حلال نموده، و (از حدود و احكام خدا) تجاوز نكنيد، كه خدا تجاوزكنندگان را دوست نمى‏دارد.) (مائده/87) واضح است که این فرقه، تعالیمی در تعارض با تعالیم دین اسلام داشته‌اند و با زیاده‌روی و غلوّ، مقام قرّة العین را تا جایی بالا برد که غذاهای حلال را حرام اعلام کردند و فقط با لمس قرّة‌العین آن‌ها را حلال می‌دانستند که این ها همه نعوذ بالله مقدّمه‌چینی‌ برای بیان ناکارآمدی تعالیم و احکام اسلام و نسخ آن بود.ادّعای ضعف موسی(ع) در برابر باب: ناگفته‌های دیگر باب از زبان قرّةالعین بدین صورت است: «...انا الذى قد خر من نورى موسى صعقا....» (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا، 338) (.... من کسی هستم که موسی از هیبت نور من بیهوش بر زمین افتاد...) و قرّةالعین در اشعار خود، از این فراتر رفته و یهودیان و مسیحیان را عاشقان و والهان و سرگشتگان راه وصال باب معرّفی می‌کند: همه موسيان عمائيش همه عيسيان سمائيش            همه دلبران بقائيش متولّها متزمّلا                                                               (قرّة العین، 1385ش، 46)امّا موضوع به این جا ختم نمی‌شود و نعوذبالله نقش و مقام جبرئیل فرشته وحی پیامبر(ص)، با ظهور باب تا حدّ «مگس پران» شدن باب نزول پیدا می‌کند...مهمان سر خوانت جمعی زدل و جانت             جبريل مگس رانت ها نحن هنيئالک                                                               (قرّة العین، 1385ش، 113)ترویج عشق‌بازی و تشویق به انجام گناههمنشینی با نوجوانان زیبارو و برقراری روابط عاشقانه با آنان نمونه دیگری از اندیشه برخی از فرقه‌های صوفیان بود و در توجیه این رفتار خلاف شرع خود، می‌گفتند با نگاه به جوانان زیبارو در حقیقت در لطف و جمال و زیبایی خداوند می‌شویم. اصالت هدف و نادیده‌گرفتن راه و روش رسیدن به آن تا آن‌جا برای برخی از مدعیان عرفان اهمیت پیدا کرده است که مشاهده می‌شود گاهی مریدان خود را به انجام گناه تشویق می‌کنند تا مبادا دچار غرور شوند. آشنایی فرد گناهکار را با حجاب‌های ظلمانی از دیگر فواید و برکات ارتکاب گناه بر می‌شمارند. (احمدحسین شریفی، الف1377ش،صص263-264) قرّةالعين با بی‌عفّتی با کسانی چون قدّوس و «يحيي صبح ازل» (1247 ـ 1330ق.) ارتباط داشت. از آن جا كه يحيي صبح ازل، درآن ايام نوجواني زيبارو بود، پس قرّةالعين او را بسيار دوست مي‏داشت و حتي پرستاري از او را بر عهده گرفت. (رك: عامر النجار، 1996م، ص 34)  چه بسا، قرّة‌العين با دوري از فرزندان اصلي خود، گرفتار يك خلاء ـ خلاء نقش مادري ـ بوده است؛ پس براي پر كردن اين خلاء ـ همراه با اميال نفساني ـ به پرستاري از يك نوجوان زيبارو پرداخته است. او مجلس خود را چون حجله عروس پيراسته مي‏كرد و تن خود را مي‏آراست و پيروان خود را حاضر كرده، بي‏پرده برايشان در مي‏آمد و مي‏گفت: «هر كس مرا لمس كند، آتش دوزخ بر وي چيره نگردد» بر اين اساس، او به القاي اين باور مي‏پرداخت كه شهوت‌راني، خود مايه سعادت اخروي است و بدين سان به توجيه بي‏بند و باري و «تئوريزه كردنِ» آن دست مي‏يازيد. اين امر، خود نمايانگر بُعدي پر مخاطره از شخصيت اين زن بود. چنان كه او ابتداء با اعلام نسخ شريعت، زمينه لازم براي اباحي‌گري و بي‏بند و باري را فراهم ساخت و سپس به بنيان و ترويج آييني پرداخت. (رك: ؛ سينا واحد، همان، ص 12؛ حامد منتظری مقدّم، 1387ش)نتیجه‌گیریقرّةالعین به خاطر دانش و استعداد و نبوغ، برخورداری از فصاحت و زیبایی خاصّ در سخن و قرار گرفتن در شمار «حروف حیّ» یعنی هجده پیروان اصلی باب، با وجود تسلّط بسیار بر علوم اسلامی، یکباره از دین اسلام کناره گرفت. عملکرد رهبران و مبلّغان فرقه بابیّت کسانی چون قرّةالعین، ریشه در مبانی اعتقادی آنان خصوصاً در تصوّف افراطی و مبانی‌ فرقه‌های نوظهور دارد. وی از یک طرف با غلوّ در تعریف و تمجید از خود و دیگر رهبران و از طرف دیگر با بیان و قرائت انحرافی از مفاهیم نبوت، الوهیت و ولایت و ...، اذهان عوام مردم حتی گاهی خاص آن‌ها را آشفته و از دین اسلام منحرف کرده و در نهایت تلاش‌های خود، هدف اصلی اسلام و تعالیم آن بود؛ که نسخ آن را اعلام کرد و این اندیشه‌های انحرافی و افراطی در دیوان اشعار و کتا‌ب نامه‌های قرّة العین مشهود می‌باشد؛ که همگی ریشه در تصوّف افراطی دارند و با توجه به برخی تعارض‌ها و آشفتگی‌ها در این متون می‌توان پی برد که فرقه بابیّت، یک جریان منسجم با عقاید و مبانی واحد و ثابت نمی‌باشد.امّا قرّةالعین تلاش‌های خود را به تبلیغ بابیّت در شهرها و کشورهای مختلف بسنده ننمود؛ بلکه این اندیشه‌های انحرافی نشأت گرفته از تصوّف افراطی را، جهت تثبیت این فرقه در آثار خود به جای گذاشت که می‌توان آن‌ها را در موارد ذیل خلاصه نمود: ادّعای قائمیّت و مهدویّت، ادّعای الوهیّت، ادّعای ولایت، دعوت به خود، تشویق و ترغیب به مسائل جنسی، مبارزه با دین اسلام و نسخ آن، غلوّ در مدح رهبران، ترویج عشق‌بازی و تشویق به انجام گناه...؛ در نتیجه زندگی ما مسلمانان بایستی همواره با تعالیم و آموزه‌های دینی آمیخته باشد و خود را در رابطه با این تعالیم به روز نمائیم؛ چرا که استعمارگران و دشمنان خارجی بر روی برخی نخبگان دینی سرمایه گذاری نموده و از تسلط آن‌ها بر دین، سوء استفاده و آن‌‌ مهره‌ها را به سوی اهداف اصلی خود یعنی نسخ تعالیم اسلام سوق و  هدایت می‌کنند...و باید دانست که این نسخ ممکن است با اعلام نباشد؛ بلکه در پوششی از معارف دروغین انجام گردد؛ که در دیوان امثال قرّة العین، در بین ادّعاهای الوهیت و امامت و ولایت و عید و عشرت و رقص و طرب‌های باب و بابیان، باید به دنبال خداوند گشت.منابع و مصادرقرآن کریم (ترجمه الهی‌قمشه‌ای)ابن بابويه، محمد بن على‏، الخصال، چاپ اول‏، ترجمه كمره اى، محمد باقر، تهران‏: كتابچى، 1377ش‏.اصول دین از منظر تصوّف، (11/9/1396ش)، دائرة المعارف معنویت راستین: http://www.manaviyaterastin.ir/1396/09/11/اصول-دین-ازمنظر-تصوف/#_ftn3)انصاری، اسماعیل، (۱۴۲7ق)، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، قم، ج۱۸.جلطی، بشیر، (1971م)، حقیقة التصوف بین التأصیل و التأثر، بیروت: دار الکتب العلمیة.حافظ برسى، رجب بن محمد، (1422ق)، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، چاپ اول‏، محقق عاشور، على‏، بيروت: أعلمي.حسن بن على، امام يازدهم عليه السلام‏، (1404ق) تفسير فاتحة الكتاب از امام حسن عسكرى عليه السلام‏، ترجمه حسينى شاهمرادى، قدرت الله‏، تهران: انتشارات كعبه‏، چاپ اوّل.‏ديوان اشعار بانو فاطمه زرّين تاج طاهره قرّة العين، (١٣٨۵ش)، چاپ اوّل، به کوشش دکتر سام واثقی و دکتر سهيلا واثقی، سوئد، نشر بنياد کتابهای سوختۀ ايران.راغب اصفهانى، حسین بن محمّد، (1374ش‏)، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏، ترجمه خسروى، غلامرضا، تصحیح خسروى حسينى، غلامرضا، تهران: مرتضوي‏، چاپ دوّم، ج2.رسانه تخصصی ادیان، فرق و مذاهب، خبری تحلیلی ادیان نیوز: http://tnews.ir/news/555c25080822.html (12/ 12/1396).زاهد زاهدانی، سعید، (1390ش)، بهائیت در ایران، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، چاپ ششم .سليمانى آشتيانى، مهدى و درايتى، محمد حسين‏، (1387ش)، مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى‏، چاپ اول‏.سیّد کماری، سیّد نصیر، (1377ش)، بهائیت مولود تصوف، قم: مؤسسه دفاع از حریم اسلام، چاپ اوّل.شریفی، احمد حسین، (1377ش)، درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفان‌های کاذب، قم: انتشارات صهبای یقین، چاپ اوّل.شریفی، احمد حسین، (1390ش)، ويژگي هاي عرفان دروغين، دو ماهنامه خلق، شماره 26.صادقی، مریم، (1392ش)، واکاوی در لجنه، تهران: شرکت انتشارات تهران، چاپ اول.طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالي، چاپ اول‏، قم: دار الثقافة،1414 ق‏.عمر رضا کحاله، (1959م)، اعلام النساء بیروت: موسسه رسالت، ج4.عوّاجی، غالب بن علی، (2001م)، فرق معاصرة تنتسب الی الاسلام و بیان الموقف الاسلام منها، ج 1، جدة، المکتبة العصریّة الذّهبیّة، چاپ چهارم.فتال نيشابورى، محمد بن احمد، (1375ش)، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين( ط- القديمة)، قم: انتشارات رضى، چاپ اوّل، ج1.قمى، على بن ابراهيم‏، (1404 ق‏)، تفسير القمي‏، تحقیق موسوى جزائرى، طيّب‏،قم: دار الكتاب‏، چاپ سوّم، ج1.کماری، سید نصیر، بهائیت مولود تصوّف، انتشارات مکتب اسلام، چاپ اوّل، قم اسفند ماه 1377ش.مازندرانى، فاضل،(بی‌تا)، ظهور الحقّ، بی‌جا: بی‌نا، ج3.مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم.محقق: سليمانى آشتيانى، مهدى و درايتى، محمد حسين‏، قم‏: دار الحديث‏‏. محمدی اشتهاردی، محمّد، (1387ش)، بابی گری و بهائی گری، قم: انتشارات ناصر ، چاپ پنجم.مطهری، مرتضی، (1367ش)، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ج2.مفید، محمد بن محمد بن النعمان (1414ق)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، بیروت، مؤسسة آل البیت، چاپ دوم.منتظری مقدّم، حامد، (1387ش)، زنان در تاريخ معاصر(2)؛ قرة العين،قم : موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان: https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/76789/1النجار، عامر، (1996م)، البهائيّه و جذورها البابيّه، بيروت: دارالمنتخب العربي، چاپ اول.هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله‏، (1400ق)، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة( خوئى)، چاپ چهارم، مترجم حسن زاده آملىٍ، حسن و كمرهاى، محمد باقر، محقق ميانجى، ابراهيم‏، تهران: مكتبة الإسلامية.یوسفی، قره‌بلاغ، رضا، از بابیت تا بهائیت، مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان: www.ghbook.ir[1] -  ﴿وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‌ لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‌ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (اعراف/ 143)[2] - نقطه در میان اهل تصوّف از جمله مفاهیمی است که بعد متافیزیکی به خود گرفته و بواسطه آن اصل و مصدر همه موجودات از اشیاء و اسماء و افعال تفسیر می شود. و در بیتی آورده اند که:الشبلی قطرة من بحرنا  و ادهم نقطة من حروفنا (جلطی، 1971م: ص129) نقطه در میان بابیان نیز جایگاهی داشت. قرة العین باب را نقطۀ اولى معرفی کرده (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا: 318) و به خود وی نیز بعد از وفات سیّد رشتی، هنگامی که گروهى از رجال و نساء در نزدش حاضر و بمسلک مخصوصش که در معارف اسلام و فروع احکام داشت رفتند، لقب نقطۀ علميۀ الهيه دادند. (فاضل‌مازندرانی، بی‌تا: 315)[3] - اشاره دارد به آیه: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ (اعراف/ 172)[4] - (شیخ محمدمفید، 1414ق، ج2، 368؛ مجلسی، 1403، ج 52، 220)[5] - ﴿أَ لَمْ‏ تَرَ كَيْفَ‏ ضَرَبَ‏ اللَّهُ‏ مَثَلًا- كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ- أَصْلُها ثابِتٌ‏ وَ فَرْعُها فِي‏ السَّماءِ- تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها- وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون﴾ (ابراهیم/ 24)‏ آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه‌ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟![6] - ر ک: (حسن بن علی (ع)، امام یازدهم، 1404 ق‏: 55)[7] - (راغب‌اصفهانی، 1374ش، ج3، 12)[8] - استفاده از آیه: ﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ﴾ (نور/ 37)[9] - (علی بن ابراهیم قمی، 1404، ج1، 18)[10] - مولی العالمین به خداوند نسبت داده شده و آیة الله خویی آن را برای امیر المؤمنین (ع) در شرح نهج البلاغه به کار برده است. (هاشمی‌خویی، 1400 ق‏: ج6، 63)[11] - خطبه تطنجیه منسوب به امیرالمؤمنین(ع) است که در نهج البلاغه نیامده ولی در کتاب «المجموع الرائق» سید هبة اللّه موسوی، و «مشارق أنوار الیقین» بُرسی درج شده است. این خطبه را به خاطر جمله «أنا الواقف علی التطنجین» خطبه تطنجیه نامیده‌‌اند و تطنجین به معنای دو خلیج از آب و یا به معنای دنیا و آخرت است. برای اطلاع از این خطبه رجوع کنید به: (حافظ برسى، 1422ق‏: 263)[12] -برای اطلاعات بیشتر در رابطه با اسماء، صفات و القاب فاطمه زهرا(س) ر ک: (اسماعیل انصاری، 1427ق، ج18، 346)